روستای شادگان در استان کهگیلویه و بویر احمد

روستای شادگان در استان کهگیلویه و بویر احمد

Interview with god

گفتگو با خدا

I dreamed I had an Interview with god

خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .

So you would like to Interview me? "God asked."

خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟

If you have the time "I said"

گفتم : اگر وقت داشته باشید .

God smiled

خدا لبخند زد

My time is eternity

وقت من ابدی است .

What questions do you have in mind for me?

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟

What surprises you most about humankind?

چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

Go answered ….

خدا پاسخ داد ...

That they get bored with childhood.

این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .

They rush to grow up and then long to be children again.

عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .

That they lose their health to make money

این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.

And then lose their money to restore their health.

و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند .

By thinking anxiously about the future. That

این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند .

They forget the present.

زمان حال فراموش شان می شود .

Such that they live in neither the present nor the future.

آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال .

That they live as if they will never die.

این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد .

And die as if they had never lived.

و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .

God's hand took mine and we were silent for a while.

خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .

And then I asked

بعد پرسیدم ...

As the creator of people what are some of life's lessons you want them to learn?

به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟

God replied with a smile.

خدا دوباره با لبخند پاسخ داد .

To learn they cannot make anyone love them.

یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .

What they can do is let themselves be loved.

اما می توان محبوب دیگران شد .

learn that it is not good to compare themselves to others.

یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .

To learn that a rich person is not one who has the most.

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .

But is one who needs the least.

بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love.

یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم .

And it takes many years to heal them.

و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .

To learn to forgive by practicing forgiveness.

با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن .

نوشته شده در سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:,ساعت 15:15 توسط علی تقی پور| |

هر دلي تنها بمونه آخه ور داره ترك    

دس و دس يك بديمون تا نپاشيمون ويك (دست بدست هم بدهيم تا از هم جدا نشويم)

ياد ايل و فصل سوز ايله بالا ايله زير (ياد ايل و فصل بهار و  كوچ از  سرحد به گرمسير)

پيرمرد صد و بالا ني نها زر چل چمك (زيرچل=زير بغل   - چمك =عصا)

عشق رهتن كس نياره بنگ برنو در نيا (رهتن=رفتن-نياره=نداره-بنگ برنو=صداي برنو)

تف و من ذاتت بيايه توف و من ذاتت فلك (تف=لعنت-بيايه=بيايد)

هر دقه صد دييه گوري وت بيم بازم كمه(اگه هردقيقه صد بد و بيراه به تو بگويم باز هم كم است)

كم بپاشن! كم بپاشن لا وه لي زخمم نمك (لابلاي زخمهاي من كمتر نمك بپاشيد)

من بتم بغضي غريبه تنگ وابيه دلم (بتم =گلويم-تنگ وابيه= تنگ شده)

سي جيره نوني و قيري ديم و سي مشتي گمك   (براي سهميه ناني و فرياد مادرم و مشتي گندم برشته)

ريشه بايد روند مث دار بلي دار كنار(بايد مثل درخت بلوط و درخت صدر ريشه اي محكم زد)

وا مصيبت مرد و كوچه پا پسابو بي ي چك!(مصيبته كه مردي با يك سيلي عقب نشيني كنه)

هر علف هرزين بايد وركني و ور بيي(هر علف هرزي را بايد بكني و بياندازي)

جون چلتيك ايگره من كرته سگ مذهب گرك(سوسك قدرت چلتوك را داخل شيارهاي مزرعه مي گيرد)

ار بميري صد برابر خشتره خشتر كه تو(اگه بميري براي تو صد برابر بهتر است كه تو)

سر كني زنديت مين آشغال دوني بي كيك(داخل آشغالها با بيد و كك زندگي كني)

سوم و سرمي سخت من رهيه تشي آمايه كن(سرماي سختي در راه است آتشي آماده كن)

پشت سر پيز اييه طيفوني نفس گير پس برك

(پشت سر سرما پاييز مي آيد و طوفاني نفس گير از دور مواظب پاييز است) 

وقتشه ايمون بياريمون و تش عشق بلي(وقت آن است كه به آتش بلوط ايمان بياوريم)

تا وه گردن دل نمونه دم دقه اوسار شك (اوسار=افسار-دم دقه= هر لحظه)

زلتري تش بر كنيمون دل بونديمون وه تش

(هر چه زودتر آتشي روشن كنيم و به آن آتيش دل ببنديم) 

قدر گرماش بيونيمون نزنمون زير دلك (قدر گرمايش را بدانيم و ناسپاسي نكنين)

  پس برك==موقعي كه كسي دزدي مي كند و نگهباني مي گمارد كه از دور مواظب دزد باشد تا دزد با خيال راحت دزدي كند به آن نگهبان پس برك مي گويند..

 

 

نوشته شده در شنبه 23 مهر 1390برچسب:,ساعت 14:29 توسط علی تقی پور| |

سلام دوستان گلم.اگه لغت لري داريديا  لغت فارسي داريد و مي خواهيد لري آن لغت را بدانيد برام  لغات خود را ميل كنيد تا به ميلتان ارسال كنم. خوشحال مي شوم....

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 10:13 توسط علی تقی پور| |

 

او                 آب
O
 
آسيو              آسياب
Aseio
 
آخون            اصطلاحی در خرمن كوبی
Axun
 
آربيز              الك ، غربال
Arbiz
 
ايشا         شما ، از شما ،شما ها
Eysha
 
ايسو   حالا.هم اكنون
Eyso
 
برد            سنگ
Bard
بره              برو
Bara
 
بو             پدر
Bo
 
بنگ         بانگ ، صدا
Bong
 
بنگشت          گنجشك
Bengesht
 
بی يك            با هم
Bey yak
 
بورگ ابرو Borg
 
پرچ         قطره .(مقدار كمي از يك چيز)
Perch
 
تاه ته      عمو
Tahta
تار جدا

Tar
 
تو     اتاق ، منزل
Tu
 
تش        آتش

Tash
 
پل       مو
Pal
 
جر      جنگ ، دعوا
Jar
 
جيا        جدا
Jia
 
دور    دختر
   
Dovar
 
دی       مادر   

Die
 
درو    دروغ

Doru
 
دهون        ﴿ چيل ﴾ دهان

Dohun  (chil ) 
 
دالو       پير زن

Dalu
 
هالو        دايی (برادر مادر )

Halu
خش        خوب ، خوش ، شاد

Khash
 
زر        زير
Zer
 
رهتن       رفتن

Rahtan
 
گهتن             گفتن
 
Gohtan
 
سی           برای

See
 
زئون       زبان

Zaon
 
قارون          قرآن
 
Gharun
 
 
كردن        كردن ، انجام دادن
 
Kerdan
 
ككا       برادر

Kaka
گپوبزرگ

Gapu
 
نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:9 توسط علی تقی پور| |

 

 

چه کسی می گوید که گرانی شده است؟!


دوره ی ارزانیست ...!


دل ربودن ارزان!


دل شکستن ارزان!


دوستی ارزان است!


دشمنی ها ارزان!


چه شرافت ارزان!


تن عریان ارزان!


آبرو قیمت یک تکه ی نان!


و دروغ از همه چیز ارزان تر!


قیمت عشق چقدر کم شده است ...


کمتر از آب روان!


و چه تخفیف بزرگی خوردست قیمت هر انسان ...
"دکتر علی شریعتی
 
 
نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 13:5 توسط علی تقی پور| |


Power By: LoxBlog.Com